خرداد 1398
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31




 جستجو 



 
  وسعت و تنگی رزق و روزى، و رابطه آن با محبّت الهی ...

 

پرسش :آیا وسعت رزق دلیل بر محبت خدا است؟

پاسخ اجمالی :نه وسعت رزق، دلیل بر محبت خدا و نه تنگى معیشت دلیل بر غضب او است. بلکه خداوند گاهی انسان را به وسعت روزى آزمایش مى کند و گاهی با تنگى معیشت، میزان مقاومت و پایمردی انسان را روشن می سازد. حتی گاهی ثروت زیاد مایه عذاب صاحبان آنهاست، و آرامش و استراحت را از آنها مى گیرد. یا اینکه خدا مى خواهد آنان را به این وسیله، در زندگى دنیا مجازات کند. خداوند در قرآن می فرماید: «فزونى اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتى فرو نبرد، خدامى خواهد آنان را به این وسیله، در زندگى دنیا مجازات کند و در حال کفر بمیرند».

پاسخ :هرگز، نباید تصور کرد که وسعت رزق، دلیل بر محبت خداوند، و یا تنگى معیشت، دلیل بر خشم و غضب او است؛ زیرا خداوند، گاه، انسان را به وسعت روزى آزمایش مى کند، و اموال سرشارى در اختیار او قرار مى دهد، و گاه با تنگى معیشت، میزان مقاومت و پایمردى او را روشن مى سازد، و او را از این طریق پرورش مى دهد.
گاه، ثروت زیاد مایه بلا و عذاب جان صاحبان آنهاست، و هر گونه آرامش و استراحت را از آنها مى گیرد، چنان که قرآن مجید در آیه ۵۵ سوره «توبه» مى گوید: «فَلاتُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لاأَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»؛ (۱) (فزونى اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى خواهد آنان را به این وسیله، در زندگى دنیا مجازات کند و در حال کفر بمیرند)!
در جاى دیگر مى گوید: «أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنِیْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لایَشْعُرُونَ»؛ (آیا آنها چنین مى پندارند که اموال و فرزندانى را که به آنان داده ایم، براى این است که درهاى خیرات را به رویشان بگشائیم، چنین نیست، آنها نمى فهمند)(۲)

پی نوشت :

(۱). سوره مومنون، آیه ۵۶و۵۷.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۲۰، ص ۳۵۹.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

[پنجشنبه 1398-03-30] [ 12:12:00 ق.ظ ]  



  فلسفه «امتحان الهی» در کلام امام علی(ع) ...

پرسش :امام علی(ع) در خطبه ۱۴۴ نهج البلاغه در مورد فلسفه «آزمایش های الهی» چه فرموده است؟

پاسخ اجمالی :

امام علی(ع) درباره فلسفه آزمایش های الهی می فرماید: «خدا با آزمایش پرده از اسرار بندگان برداشته، نه بخاطر آن که بى خبر است، بلکه مى خواهد با امتحان آشکار شود کدام یک عمل نیکوتر انجام مى دهند». بر این اساس، هدف این است که هر کس آنچه در درون دارد آشکار کند، زیرا نمی توان کسى را بر اساس نیّات پاداش یا کیفر داد، بلکه پاداش یا کیفر در برابر اعمال انسان است. همچنین می فرماید: «خدا مردم را با اموال و اولاد آزمایش مى کند، و هدف آن است که اعمالى که سبب استحقاق پاداش و کیفر مى شود را آشکار گرداند».

پاسخ :

حضرت علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه ۱۴۴ نهج البلاغه به فلسفه آزمایش هاى الهى اشاره نموده، و مى فرماید: (آگاه باشید! خداوند پرده از اسرار درون بندگان خود با آزمایشها برداشته، نه بخاطر این که از آنچه انسانها در درون پنهان داشته اند و اسرارى را که فاش نکرده اند بى خبر است، بلکه براى این است که مى خواهد آنها را امتحان کند، تا آشکار شود کدام یک عمل نیکوتر انجام مى دهند تا ثواب و کیفر، پاداش و مجازات عمل باشد)؛ «أَلَا إنَّ اللهَ تَعَالَى قَدْ کَشَفَ الْخَلْقَ کَشْفَةً؛ لَا أَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَکْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ؛ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً، فَیَکُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً، و الْعِقَابُ بَوَاءً(۱)».
امام(علیه السلام) در این سخن کوتاه پرده از روى مسأله مهمى برداشته است؛ زیرا مفهوم آزمایش به آن گونه که در میان بندگان مطرح است براى خداوند معنا ندارد. آزمایش هاى بندگان براى رفع جهل و نادانى است، براى شناخت اشیا و اشخاص است، و این موضوع در مورد آن کس که عالم الغیب و الشهادة و آگاه از درون و برون است نمى تواند مفهومى داشته باشد، بلکه آزمایش هاى الهى براى این است که هر کس آنچه را در درون دارد آشکار کند، تا مسأله استحقاق ثواب و عقاب تحقق یابد، و به تعبیر روشن تر کسى را نمى توان به خاطر نیّات خوب و بدى که در دل دارد پاداش یا کیفر داد، بلکه زمانى که آن را به صورت اعمال و افعال اظهار داشت مستحق پاداش یا کیفر مى شود.
این همان چیزى است که در یکى از کلمات قصار امام(علیه السلام) به صورت واضح ترى بیان شده، در آنجا امام(علیه السلام) در تفسیر آیه: «وَ اعْلَمُوا اَنَّمَا أَمْوالُکُمْ وَ اَولَادُکُمْ فِتْنَةٌ»(۲)؛ (بدانید که ثروت ها و فرزندان شما اسباب آزمایش شما است) مى فرماید: (خداوند مردم را با اموال و اولاد آزمایش مى کند… هر چند خداوند به آنها از خودشان آگاه تر است، ولى هدف آن است که اعمالى که سبب استحقاق پاداش و کیفر مى شود ظاهر و آشکار گردد)؛ «وَ لَکِنْ لِتَظْهَرَ الاَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یَسْتَحِقُّ الثَّوَابَ وَ العِقَابَ».(۳)
نه در فقه اسلامى و نه در قوانین هیچ کشورى کسى را به خاطر نیّت قتل یا سرقت مجازات نمى کنند، همان گونه که به خاطر نیّت خدمت پاداش نمى دهند، هر چند گاهى به عنوان تفضّل، این گونه افراد را مورد محبّت قرار مى دهند، و خداوند متعال که از همه مهربانتر و بخشنده تر است نیز طبق روایات متعددى به نیّت خیر از باب تفضّل پاداش خیر مى دهد، ولى به نیّت شرّ کیفر نمى کند همان گونه که در حدیث آمده است : «مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ… وَ مَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ»(۴)؛ (هر کس قصد کار نیکى کند هر چند آن را انجام ندهد براى او حسنه اى نوشته مى شود، و هر کس نیّت کار بدى کند و آن را انجام ندهد بر او نوشته نمى شود).(۵)

پی نوشت :

(۱). «بواء» در اصل به معنى بازگشت کردن و منزل گرفتن است سپس به کیفر و مجازات مستمر و مداوم اطلاق شده است و در خطبه بالا به همین معناست.

(۲). سوره انفال، آیه ۲۸.

(۳). نهج البلاغة، شریف رضى، محمد بن حسین‏، محقق / مصحح: صبحی صالح، هجرت‏، قم‏، ‏۱۴۱۴ قمری، چاپ: اول، ص ۴۸۴، (حکمت ۹۳).

(۴). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ‏۱۴۰۷ قمری، چاپ: چهارم، ج ‏۲، ص ۴۲۸، باب (من یهم بالحسنة أو السیئة).

(۵). گردآوری از کتاب: پیام امام امیر المؤمنین(علیه السلام)‏، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة‏، تهران‏، ۱۳۸۶ شمسی‏، چاپ: اول‏، ج ۵، ص ۶۰۷.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 12:10:00 ق.ظ ]  



  فلسفه آزمایش بندگان، با وجود علم الهی ...

پرسش :با توجه به اینکه خدا از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، چرا انسان ها را امتحان مى کند؟

پاسخ اجمالی :مفهوم آزمایش در مورد خداوند با آزمایش هاى ما متفاوت است. آزمایش هاى ما براى رفع ابهام است، اما آزمایش الهى براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و تربیت است، همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى گدازند تا آبدیده شود. ضمن اینکه صفات درونى انسان به تنهائى نمى تواند معیارى براى ثواب و عقاب گردد، مگر آن زمانى که در لابلاى اعمال انسان خودنمائى کند و انسان خود به حقیقت خود واقف شود.

پاسخ :پاسخ این سؤال مهم را در اینجا باید جستجو کرد که: مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است.
آزمایش هاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع «پرورش و تربیت» است.
توضیح این که: در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است.
این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (از قوه به فعل رساندن آنها) و در نتیجه، پرورش دادن بندگان، آنان را مى آزماید.
یعنى همان گونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى دهد تا مقاوم گردد.
در واقع امتحان خدا به کار باغبانى پر تجربه شبیه است که دانه هاى مستعد را در سرزمین هاى آماده مى پاشد، این دانه ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به نمو و رشد مى کنند.
تدریجاً با مشکلات مى جنگند و با حوادث پیکار مى نمایند در برابر طوفان هاى سخت، سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى زیبا یا درختى تنومند و پر ثمر بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى برند و در برابر انواع مشکلات: تشنگى، گرسنگى، گرما، سرما، حوادث دشوار، و موانع سخت، قرار مى دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
و این است رمز آزمایش هاى الهى.
قرآن مجید به این حقیقت تصریح کرده مى گوید: «وَ لِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُور»؛ (براى این است که خداوند آنچه را در سینه پنهان دارید بیازماید و آنچه را در دل هاى شما است کاملاً خالص گرداند و او به همه اسرار درون شما آگاه است). (۱)
امیر مؤمنان على(علیه السلام) تعریف بسیار پر معنى در زمینه فلسفه امتحانات الهى دارد مى فرماید: «وَ إِنْ کانَ سُبْحانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَکِنْ لِتَظْهَرَ الأَفْعالُ الَّتِی بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب»؛ (گر چه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ولى آنها را امتحان مى کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است از آنها ظاهر گردد). (۲)
یعنى صفات درونى انسان به تنهائى نمى تواند معیارى براى ثواب و عقاب گردد، مگر آن زمانى که در لابلاى اعمال انسان خودنمائى کند، خداوند بندگان را مى آزماید تا آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر او گردند.
اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمى شد و میوه هاى اعمال بر شاخسار درخت وجود انسان نمایان نمى گشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام. (۳)

پی نوشت :(۱). سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.

(۲). «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله ۹۳؛ «بحار الانوار»، جلد ۹۱، صفحه ۱۹۷.

(۳). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ۱، ص ۶۰۰.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 12:08:00 ق.ظ ]  



  امتحان الهی، سنّتی همگانی ...

پرسش :آیا امتحان و آزمایش خداوند همگانى است؟

پاسخ اجمالی : از آنجا که نظام جهان هستى، نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى پیمایند، حتى درختان، استعداد خود را با میوه بروز مى دهند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران، بر طبق این قانون عمومى آزمایش می شوند، و استعدادهای خود را شکوفا می سازند. گر چه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان، اما به هر حال آزمایش براى همه هست. خداوند در این رابطه می فرماید: «آیا مردم گمان مى کنند بدون امتحان رها مى شوند، نه، هرگز بلکه همگى باید امتحان دهند».

پاسخ :از آنجا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى پیمایند، حتى درختان، استعدادهاى نهفته خود را با میوه بروز مى دهند، همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مى بایست آزمایش شوند، و استعدادات خود را شکوفا سازند.
گر چه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتائج آنها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست، قرآن مجید به امتحان عمومى انسان ها اشاره کرده مى فرماید: «أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لایُفْتَنُون»؛ (آیا مردم گمان مى کنند بدون امتحان رها مى شوند، نه، هرگز بلکه همگى باید امتحان دهند).(۱)
قرآن نمونه هائى از امتحانات پیامبران را نیز بازگو کرده است آنجا که مى فرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّه»؛ (خداوند ابراهیم را امتحان کرد).(۲)
در جاى دیگر آمده است: «فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُر»؛ (هنگامى که یکى از پیروان سلیمان تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از راه دور براى او حاضر کرد، سلیمان گفت این از فضل و لطف خدا است براى این که مرا امتحان کند آیا شکرگزارى مى کنم یا کفران)؟.(۳) (۴)

پی نوشت :

(۱). سوره عنکبوت، آیه ۱.

(۲). سوره بقره، آیه ۱۲۴.

(۳). سوره نمل، آیه ۴۰.

(۴). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ پنجاه و پنجم، ج ۱، ص ۶۰۲.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 12:07:00 ق.ظ ]  



  اموال و اولاد وسائل آزمایش ...

پرسش :مهمترین وسیله آزمایش خداوند چیست؟

پاسخ اجمالی :خداوند در آیه ۱۵ سوره تغابن می فرماید: «اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش شما هستند»، در واقع اموال و اولاد مهمترین وسایل آزمایش انسان می باشد. چرا که جاذبه اموال از یکسو، و عشق و علاقه به فرزندان از سوى دیگر، چنان کشش نیرومندى در انسان ایجاد مى کند که، در مواردى که رضاى خدا از رضاى آنها جدا مى شود، انسان سخت در فشار قرار مى گیرد.

پاسخ : پاسخ این سؤال را مى توان با توجه به آیه ۱۵ سوره «تغابن» بدست آورد. خداى متعال در این آیه به یک اصل کلى در مورد اموال و فرزندان اشاره کرده مى فرماید: (اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش شما هستند) ؛ «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة».
و اگر در این میدان آزمایش، از عهده برآئید، (اجر و پاداش عظیم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود) ؛ «وَ اللّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ».
در واقع، خداوند براى تربیت انسان، دائماً او را در کوره هاى داغ امتحان قرار مى دهد، و با امور مختلفى او را مى آزماید، اما این دو (اموال و فرزندان)، مهم ترین وسائل امتحان او را تشکیل مى دهند؛ چرا که جاذبه اموال از یکسو، و عشق و علاقه به فرزندان از سوى دیگر، چنان کشش نیرومندى در انسان ایجاد مى کند که، در مواردى که رضاى خدا از رضاى آنها جدا مى شود، انسان سخت در فشار قرار مى گیرد.
تعبیر به «إِنَّما» که معمولاً براى حصر آورده مى شود، نشان مى دهد: این دو موضوع، بیش از هر چیز دیگر، وسیله امتحان است، و به همین دلیل، در روایتى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود:
«لایَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ: اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لاَِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلاّ وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلى فِتْنَة، وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلاّتِ الْفِتَنِ، فَإِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یَقُولُ وَ اعْلَمُوا إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»:
(هیچ کس از شما نگوید خداوندا، از امتحان و آزمایش به تو پناه مى برم؛ چرا که هر کس داراى وسیله آزمایشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصولاً طبیعت زندگى دنیا، طبیعت آزمایش و بوته امتحان است) و لکن کسى که مى خواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه کننده پناه برد، چه این که خداوند مى گوید: بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمون است).(۱)
همین معنى با مختصر تفاوتى در آیه ۲۸ سوره «انفال» دیده مى شود (آنچه در ذیل کلام امیر مؤمنان على (علیه السلام) و روایت فوق، ذکر شده تعبیرى است که در سوره «انفال» آمده است، دقت کنید).
بسیارى از مفسران و محدثان در اینجا نقل کرده اند: روزى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر فراز منبر مشغول خطبه بود، حسن و حسین(علیهما السلام) که آن روز دو کودک بودند وارد شدند، در حالى که پیراهن هاى سرخى به تن داشتند، گاه به هنگام راه رفتن لغزش پیدا کرده مى افتادند، همین که چشم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به آنها افتاد خطبه خود را قطع کرده، از منبر فرود آمد، آنها را در بغل گرفت، بر فراز منبر برد، و بر دامان خود نشانید و بعد فرمود: خداوند عزّوجلّ درست فرموده است که: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ» من هنگامى که نظر به این دو کودک کردم که راه مى روند و مى لغزند، شکیبائى نکردم تا گفتارم را قطع نمودم و آنها را برداشتم، و بعد از آن به خطبه خود ادامه داد. (۲)
باید توجه داشت: «فتنه» و آزمایش، گاه آزمون خیر است، و گاه آزمون شرّ، و در اینجا مى تواند آزمون خیر باشد، به این معنى که خدا مى خواهد پیامبرش را بیازماید که، به هنگام اشتغال به خطبه، آن هم بر فراز منبر، آیا ممکن است از حال این دو فرزند که جگر گوشه هاى زهرا(علیها السلام) هستند و هر کدام در آینده مقام والائى خواهند داشت غافل گردد؟ یا ابهت و شکوه خطبه مانع از ابراز عاطفه و محبت نخواهد گشت؟ و گرنه، مسلّم است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از یاد خدا و انجام مسئولیت سنگین تبلیغ و هدایت به خاطر محبت فرزندان هرگز غافل نمى شد.
به هر حال، این عمل پیامبر(صلى الله علیه وآله) هشدارى بود به همه مسلمانان، تا موقعیت این دو فرزند على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) را بشناسند.
لذا، در حدیثى که در منابع معروف اهل سنت نقل شده مى خوانیم: «براء ابن عازب» (صحابى معروف) مى گوید:
«رَأَیْتُ الْحَسَنَ بْنِ عَلِىٍّ عَلى عاتِقِ النَّبِىِّ(صلى الله علیه وآله) وَ هوَ یَقُولُ: أَللّهُمَّ إِنِّى أُحِبُّهُ فَأَحِبَّه»؛ (حسن بن على را بر شانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) دیدم در حالى که مى فرمود: خدایا من او را دوست مى دارم تو هم او را دوست بدار).(۳)
در روایات دیگر آمده: گاه حسین(علیه السلام) مى آمد و به هنگام سجده بر دوش پیامبر(صلى الله علیه وآله) بالا مى رفت و حضرت مانع او نمى شد(۴) و اینها همه بیانگر عظمت مقام این دو امام بزرگ است.(۵)

پی نوشت :

(۱). « نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله ۹۳.

(۲). « مجمع البیان»، جلد ۱۰، صفحه ۳۰۱، ذیل آیات مورد بحث- همین حدیث را« قرطبى» در تفسیر خود و« روح المعانى»،« فى ظلال» و« المیزان» با تفاوت‏هاى مختصرى نقل کرده‏اند.

(۳). « صحیح مسلم»، جلد ۴، صفحه ۱۸۸۳، باب« فضائل الحسن و الحسین» علیهما السلام، حدیث ۵۸.

(۴). « بحار الانوار»، جلد ۴۳، صفحه ۲۹۶، حدیث ۵۷.

(۵). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۲۴، ص ۲۱۸.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 12:06:00 ق.ظ ]  



  هدف از امتحان الهی ...

پرسش :امتحان الهی برای چیست؟
تنها کسى نیاز به امتحان دارد که از وضع و سرانجام کار آگاه نباشد، خداوندى که آشکار و پنهان براى او یکسان است و چیزى در آسمان و زمین بر او مخفى نیست چه نیازى به امتحان بندگان خود دارد؟

پاسخ اجمالی :هدف خداوند از امتحان بندگان، آگاهی از سرانجام آنها نیست؛ بلکه هدف، تربیت و پرورش استعدادهاى آنان و شناخته شدن افراد صالح و فاسد و اتمام حجّت براى مدّعیان دروغگوست.

پاسخ :بطور اجمال باید توجّه نمود که امتحان الهى، هدف و معناى دیگرى دارد. بشر بر اثر کوتاهى و نارسایى دانش خود براى کشف حقیقت و رفع هر نوع ابهام، ناچار است از در آزمایش وارد شود ولى از آن جا که یک چنین حالتی براى خدا محال است و او در پرتو علم نامحدود خود از تمام امور آگاهى دارد، امتحان درباره او به این معنا معقول نیست؛ بلکه، امتحان کردن او به معناى دیگر و براى اهداف دیگرى است که ذیلا بیان مى شود:
۱- هدف او از امتحان بندگان تربیت و پرورش استعدادهاى آنان است.
توضیح این که: روزى که بشر، دیده به جهان مى گشاید در نهاد او یک سلسله استعدادها و امکانات شگفت انگیز وجود دارد؛ همه کمالات انسانى و فضایل اخلاقى به صورت استعداد در کانون وجود او نهفته و سرشت او با آنها عجین و خمیر شده است؛ ولى این استعدادها بسان منابع زمینى است که بدون وسایل مخصوص آشکار نمى شود و از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعلیّت نمى رسند. بدیهى است تا این شایستگى ها به مرحله ظهور نرسد هرگز تکامل و فضیلت و به دنبال آن پاداش و ثواب وجود خارجى نخواهد یافت.
چنین آزمایشى به منظور تربیت انسانها و پرورش صفات عالى انسانى در کانون وجود آنها انجام مى گیرد؛ و اگر این تکالیف و آزمایش ها نبود، هرگز این شایستگى ها در کانون وجود انسانها ظاهر و آشکار نمى گشت؛ و کسى مستحقّ پاداش و تقدیر نمى گردید(۱).
این حقیقت را امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه در یک جمله کوتاه و پر معنا بیان کرده و مى فرماید: هرگز نگویید که خدایا از امتحان و آزمایش به تو پناه مى برم! زیرا درجهان کسى نیست که آزمایش نشود بلکه به هنگام دعا بگویید: خدایا از آزمایش هاى گمراه کننده به تو پناه مى بریم (یعنى از آن آزمایش هایى که نتوانیم از عهده آنها برآمده و به وسیله آنها خود را کامل سازیم)!
سپس امام(علیه السلام) چنین توضیح مى دهد: مقصود از امتحان و آزمایش کسب اطّلاع و آگاهى نیست؛ زیرا چیزى در جهان بر خدا مخفى نمى باشد؛ بلکه: «لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرّاضِىَ بِقِسْمِهِ، وَ اِنْ کانَ سُبْحانَهُ اَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ، وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الاَفْعالُ الَّتى بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب»: (هدف این است، که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و یا غضب و خشم از بهره هاى خدا داد، آشکار گردد و این صفات باطنى به صورت فعل و عمل خارجى تجلّى کند تا استحقاق ثواب و عقاب و کیفر و پاداش صورت گیرد).(۲)
چنان که ملاحظه مى فرمایید، امام(علیه السلام) هدف از امتحان را این مى داند که در سایه امتحان، آن صفات درونى و استعدادهاى باطنى به صورت فعل خارجى، جلوه کنند و افراد بر اثر تجسّم صفات درونى به صورت عمل و فعل خارجى، شایسته پاداش و کیفر گردند وگرنه تنها با صفات درونى (بدون عمل خارجى) نه پاداش مى توان داد و نه کیفر نمود و در حقیقت تکاملى صورت نمى گیرد.
مثلا هنگامى که خداوند ابراهیم را با فرمان ذبح اسماعیل آزمایش مى کند، هدف این نیست که بداند آیا ابراهیم فرمان او را اطاعت مى کند یا نه؛ بلکه هدف این است که روح فرمانبردارى و تسلیم در برابر دستورات خدا را که در وجود ابراهیم(علیه السلام) بود پرورش دهد و به مرحله فعلیّت برساند و از این طریق ابراهیم گامى به سوى تکامل بردارد. (دقّت کنید)
لذا، خداوند به وسیله مشکلات و سختى ها افراد بشر را آزمایش مى کند؛ چنان که مى فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الاَمْوالِ وَ الأنفسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»: (قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!)(۳)
مشکلات و دشوارى ها بسان کوره اى است که به آهن صلابت و استقامت مى بخشد؛ انسان نیز در کوره حوادث و مشکلات، پر قدرت و نیرومند مى شود و قادر به شکستن موانع سر راه زندگى و سعادت خود مى گردد.
این که مى گوییم: مقصود خداوند از امتحان بندگان خود تربیت و پرورش صفات عالى در کانون وجود آنهاست نه به آن معناست که همه افراد مورد امتحان الزاماً و اجباراً به این هدف مى رسند و صفات برجسته انسانى در وجود آنها رشد و نمو مى کند؛ بلکه مقصود این است که امتحان خداوند زمینه هاى تربیت و پرورش را در محیط زندگى به وجود مى آورد؛ گروهى که خواهان سعادتند از این موقعیّت حدّاکثر استفاده را نموده و در این راه پرورش خاصّى پیدا مى کنند؛ ولى یک دسته از مردم هم سوء استفاده کرده و صفات بد و زشت درونى آنها بروز نموده و در لباس اعمال بد آنها مجسّم مى گردد و به اصطلاح در این امتحان مردود و رفوزه مى شوند.
این بود یکى از اسرار امتحانات الهى.
۲- ثمره دیگر امتحان خداوند، که مربوط به امتحانات دسته جمعى است این است که علاوه بر موضوع تربیت، شناخته شدن افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد است. قرآن مجید به این نکته به لفظ «تمحیص» اشاره مى کند و مى فرماید: «وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقُ الْکَافِرینَ»: (و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده مى شوند) و کافران را بتدریج نابود سازد).(۴)
۳- فایده سوم امتحان الهى، اتمام حجّت براى آن عدّه از مدّعیان دروغگوست که در مواقع عادى هزار گونه ادّعا دارند و در مقام عمل هیچ! یعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمایش وضع آنها روشن مى گردد.
اگر این گونه افراد در بوته امتحان نیفتند و درون تهى خود را که برخلاف ظاهر آراسته آنهاست، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم دیگران؛ و کیفرهاى خدا، یا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند؛ امّا امتحان پرده از روى کار آنها بر مى دارد و آنها که فلز وجودشان بى ارزش است اما پوششى از آب طلا به رویش کشیده اند به مصداق شعر معروف:
سیاه سیمِ زر اندود چون به کوره برند *** خلاف آن به درآید که خلق پندارند!
پوشش ظاهرى کنار مى رود و حقیقت وجودشان بر خودشان و دیگران آشکار مى گردد؛ این است فلسفه آزمایش هاى الهى!(۵)

پی نوشت :

(۱). «اَلَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلا».(سوره ملک، آیه ۲)

(۲). نهج البلاغه عبده، کلمات قصار، شماره ۹۳.

(۳). سوره بقره، آیه ۱۵۵.

(۴). سوره آل عمران، آیه ۱۴۱.

(۵). گرد آوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، مدرسة الإمام علی بن أبی طالب(ع)، چاپ دوم، ص ۳۶۲.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 12:06:00 ق.ظ ]  



  اراده الهی ...

کفر بعضی از بندگان، با وجود اراده الهی بر عبودیت

پرسش :اگر اراده الهى بر عبودیت بندگان تعلق گرفته، چرا گروهى راه کفر را پیش مى گیرند؟

پاسخ اجمالی :کسانى که این ایراد را مى کنند، اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند؛ زیرا هدف از خلقت، عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت توأم با اختیار است. خداوند انسان را آماده براى اطاعت ساخته، و عقل و قواى مختلف را از درون، و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از بیرون، فراهم نموده است، ولی مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است. در روایات نیز به این مسئله اشاره شده که خدا انسان را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد.

پاسخ :کسانى که این ایراد را مى کنند، در حقیقت اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند؛ زیرا هدف، عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت و بندگى توأم با اراده و اختیار است، و در چنین زمینه اى هدف به صورت آماده کردن زمینه ها تجلى مى کند، فى المثل، هنگامى که گفته مى شود: من این مسجد را براى نماز خواندن مردم درست کرده ام، مفهومش این است آن را آماده براى این کار ساخته ام، نه این که مردم را به اجبار به نماز وادارم، همچنین در موارد دیگر، مانند ساختن مدرسه براى تحصیل، و بیمارستان براى درمان، و کتابخانه براى مطالعه.
به این ترتیب، خداوند این انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته، و هر گونه وسیله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون، و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از برون، براى آنها فراهم نموده است.
مسلم است این معنى در مؤمن و کافر یکسان است، هر چند مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: وقتى از تفسیر این آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»، (۱) از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: «خَلَقَهُمْ لِلْعِبادَةِ»؛ (آنها را براى عبودیت آفریده است).
راوى مى گوید: سؤال کردم: «خاصَّةٌ أَمْ عامَّةٌ؟»؛ (آیا گروه خاصى منظور است یا همه مردم؟)
امام فرمود: «عامَّةٌ»؛ (همه مردم). (۲)
و در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) نقل شده که، وقتى از تفسیر این آیه سؤال کردند، فرمود: «خَلَقَهُمْ لِیَأْمُرَهُمْ بِالْعِبادَةِ»؛ (آنها را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد). (۳)
اشاره به این که هدف، اجبار به عبادت و بندگى نبوده، بلکه زمینه سازى براى آن بوده است، و این در حق عموم مردم صادق مى باشد. (۴)، (۵)

پی نوشت :

(۱). سوره ذاریات، آیه ۵۶.

(۲). «بحار الانوار»، جلد ۵، صفحه ۳۱۴، حدیث ۷.

(۳). «بحار الانوار»، جلد ۵، صفحه ۳۱۴، حدیث ۵.

(۴). از آن چه در بالا گفته شده روشن مى ‏شود که «الف و لام» در «الانس» و «الجن» در آیه، براى استغراق است، و شامل همه افراد مى ‏شود، نه براى جنس، به طورى که فقط گروهى را شامل شود، آن چنان که در بعضى از تفاسیر آمده است.

(۵). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۲۲، ص ۴۰۹.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

[جمعه 1398-03-17] [ 10:56:00 ب.ظ ]  



  قدرت الهی ...

مساوی بودن کوچک و بزرگ، در برابر قدرت خدا

پرسش :آیا در برابر قدرت خداوند کوچک و بزرگ متفاوتند؟

پاسخ اجمالی :قران کوچک و بزرگ را در برابر قدرت خدا یکسان دانسته و می فرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگه مى دارد تا از مسیر خود منحرف نشوند». هم چنین می فرماید: «آیا آنها پرندگانى را که بر فراز آسمان تسخیر شده اند ندیدند؟».  در واقع خداوند گاه آفرینش آسمان را نشانه وجود خود دانسته و گاه خلقت پشه را. گاه به منبع عظیم انرژی مثل خورشید قسم می خورد و گاه به میوه کوچکی مثل انجیر. بنابراین واژه هایی مثل سخت و پیچیده و بزرگ، تنها در برابر موجودات محدود قابل طرح است و در برابر قدرت نامحدود خدا معنایی ندارد.

پاسخ :خداى متعال در آیات قرآن بارها این مسأله را خاطر نشان مى کند که در برابر قدرت خداوند کوچک و بزرگ یکسان است. گاهى نگهدارى آسمانها و زمین در جاى خود به قدرت خداوند استناد داده شده مثل آیه ۴۱ سوره «فاطر» که مى فرماید: (خداوند آسمانها و زمین را نگه مى دارد تا از مسیر خود منحرف نشوند و زائل نگردند)؛ «إِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ أَنْ تَزُولا».
در آیات دیگر قرآن همین تعبیر در مورد نگهدارى پرندگان بر فراز امواج هوا آمده است، مثل آیه ۷۹ سوره «نحل» که مى فرماید: (آیا آنها پرندگانى را که بر فراز آسمان تسخیر شده اند ندیدند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمى دارد، در این امر نشانه هائى است از عظمت و قدرت خدا براى آنها که ایمان مى آورند)؛ «أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ».
این هماهنگى تعبیرات، نشان مى دهد: براى قدرت بى انتهاى پروردگار نگاهدارى مجموعه کرات آسمان و زمین، همچون نگاهدارى یک پرنده بر فراز امواج هوا است.
در یک جا آفرینش آسمان پهناور را نشانه وجود خود معرفى مى کند، و در جاى دیگر آفرینش حشره کوچکى همچون پشه را.
گاهى به «خورشید» سوگند یاد مى کند که منبع عظیم انرژى در عالم هستى است، و گاه به میوه بسیار ساده اى همچون «انجیر» قسم مى خورد.
اشاره به این که: در برابر قدرت او کوچک و بزرگ فرقى ندارند.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «وَ مَا الْجَلِیْلُ وَ اللَّطِیْفُ وَ الثَّقِیْلُ وَ الْخَفِیْفُ، وَ الْقَوِىُّ وَ الضَّعِیْفُ، فِى خَلْقِهِ إِلاّ سَواءٌ»؛ (کوچک و بزرگ، سنگین و سبک، قوى و ناتوان، همه در برابر توانائى او یکسانند). (۱)
دلیل همه این مسائل یک چیز است و آن این که: وجود خداوند وجودى است بى نهایت از هر جهت، و دقت روى مفهوم «بى نهایت» این حقیقت را به خوبى ثابت مى کند: مفاهیمى همچون «سخت» و «آسان»، «کوچک» و «بزرگ»، «پیچیده» و «ساده»، تنها در برابر موجودات محدود قابل طرح است، اما هنگامى که سخن از قدرت نامحدود به میان آید این مفاهیم به کلى تغییر شکل مى دهند و همگى در یک صف و یک ردیف قرار مى گیرند، بى آن که کمترین تفاوتى در این مقایسه با هم داشته باشند! (دقت کنید). (۲)

پی نوشت :

(۱). «نهج البلاغه»، خطبه ۱۸۵.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۸، ص ۳۰۸.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:52:00 ب.ظ ]  



  قدرت الهی ...

عدم تعلّق قدرت خداوند، به امور محال!

پرسش :آیا قدرت خدا بر امور محال تعلق می گیرد؟
جای گفتگو نیست که خدا بر همه چیز قادر و تواناست و جمله «ان الله علی کل شی قدیر»؛ (خداوند بر همه چیز قادر و تواناست) نقش خاطر هر فرد خداپرست می باشد. با این حال، موضوعاتی به نظر می رسد که خرد باور نمی کند که خداوند بر آفریدن آنها قادر و توانا باشد، در این صورت چگونه ما به قدرت گسترده وی اعتراف کنیم و او را بر خلقت همه چیز قادر و توانا بدانیم؟
اینک چند نمونه:
۱- آیا خدا مى تواند موجودى مانند خود بسازد؟ اگر بتواند در این صورت وجود شریک براى خداوند محال نخواهد بود و اگر نتواند، در این فرض بر همه چیز قادر نخواهد بود.
۲- آیا خداوند مى تواند جهان عظیم هستى را مثلا در تخم مرغى (به طورى که نه جهان کوچک گردد و نه مساحت تخم مرغ بزرگ شود) جاى دهد؟ اگر بگویید نمى تواند، چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانید و اگر بگویید مى تواند، عقل و خرد سالم هرگز باور نمى کند که این جهان هستى با تمام کهکشان ها و سحابى ها در یک موجود بسیار کوچکى جاى گیرند.
۳- آیا خدا مى تواند موجودى را خلق کند که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد؟ هر دو صورت مانند قبلى ها خالى از محذور و اشکال نیست، زیرا هرگاه بگوییم نمى تواند، پس چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانیم و هرگاه بگوییم مى تواند، باز عموم قدرت او را انکار کرده ایم؛ زیرا هرگاه خدا قادر بر آفریدن جسمى باشد که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد، چگونه او بر همه چیز قادر است در صورتى که نمى تواند جسمى را که آفریده، حرکت دهد و یا نابود سازد؟

پاسخ اجمالی :فرضیّه های محالی مثل اینکه خداوند جهان را در تخم مرغ قرار دهد، یا موجودی مثل خودش خلق کند و…، هستى بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتى مى باشد؛ زیرا لازم است جهان در عین بزرگی، کوچک باشد یا مخلوق خداوند که ممکن الوجود است، واجب الوجود باشد، که اموری متناقض و محال است! لذا این امور قابلیت ایجاد را ندارند و ربطی به قادر بودن خداوند ندارد و درخواست کننده این امور درحقیقت جاهل است.

پاسخ :این پرسش ها تازگى ندارند و از دوران هاى پیشین میان مردم مطرح بوده و از پیشوایان بزرگ دینى ما در این زمینه سؤالاتى شده و پاسخ هایى فرموده اند.
جواب اجمالى همه این پرسش ها یک جمله است و آن این که: قدرت هرچه هم نامتناهى و نامحدود باشد، به چیزى تعلّق مى گیرد که عقل و خرد امکان آن را تصدیق کند و باور نماید که یک چنین چیزى «شدنى» است.
امّا چیزهایى که امکان ذاتى ندارد و در نزد خرد از امور ممتنع و محال شمرده مى شوند، هرگز قدرت به آنها تعلّق نمى گیرد.
توضیح این که: هنگامى که ما افکار و اندیشه هاى خود را با خارج مى سنجیم، آنها را دو نوع مى یابیم:
نوع اوّل: اندیشه هایى که عقل براى وجود و هستى آنها مانعى نمى بیند و در پوشیدن لباس هستى جز به یک قدرت، به چیز دیگرى نیاز ندارند مانند جهان آفرینش با آن وسعت و گنجایش، با آن همه انواع زیاد، با آن همه کهکشان ها و سحابى ها و کواکب و اقمارش و… که همگى ذاتاً امر ممکن بوده و در پرتو قدرت نامتناهى خداوند لباس هستى پوشیده اند.
نوع دوّم: موضوعاتى که در سنجش عقل و خرد ایجاد آنها محال و ممتنع بوده و در نظر عقل امکان هستى براى آنها نیست، نه از این جهت که قدرت پدید آورنده ناقص و نارساست بلکه خود آنها ذاتاً امکان پذیرش وجود هستى را ندارند.
به عبارت روشنتر: هنگامى که عقل آنها را در ترازوى داورى مى گذارد و به حساب آنها مى رسد، درک مى کند که براى چنین موضوعاتى (هر چند هم آفریننده، قدرت نامتناهى داشته باشد) امکان هستى نیست و به اصطلاح قصور و نارسایى در خود آنهاست نه در آفریننده.
مثلا هرگاه به یک نفر دوزنده چیره دست پیشنهاد شود که از یک مشت پاره آجر و یا هیزم، براى دخترى که به خانه بخت مى رود پیراهنى بدوزد و یا به یک نقّاش توانا گفته شود که بر روى نسیم لرزان سحرگاهان و یا امواج پر چین و شکن دریا، دورنمایى زیبایى از پرهاى طاووس ترسیم کند، قطعاً هر دو نفر خواهند گفت: یک چنین آلات و ابزارى، براى موضوعى که در نظر گرفته اید لیاقت و شایستگى ندارند و از آجر و هیزم نمى توان پیراهنى دوخت و بر روى نسیم لرزان سحرگاهان، نمى توان نقّاشى نمود.
این که مى گویند: «نمى توان دوخت و یا ترسیم کرد» نه از این نظر است که آنها در رشته خود به حدّى نرسیده اند که از این ابزار پیراهنى بدوزند و یا روى هوا و آب منظره اى ترسیم کنند بلکه محل، براى این کار شایستگى ندارد.
اینها و مانند اینها یک سلسله موضوعاتى است که بشر با فراست و هوشیارى خاصّى درک نموده که مثل «هیزم» و «آهن» ابزار خیاطى نیست و نقّاشى روى هوا و آب امکان ندارد و در محیط زندگى نمونه این مثال ها فراوان است.
مثلا عقل هر انسانى درک مى کند که محال است یک چیز در یک لحظه هم موجود باشد و هم نباشد و یک لامپ در یک آن هم خاموش باشد و هم روشن و یا ظرفى هم پر باشد و هم خالى و همچنین…
امتناع و محال بودن این نوع موضوعات، از بدیهیّات عقل است و کسى - هر چند هم خیالباف باشد - نمى تواند براى این امور امکان وجود فرض کند.
هر فردى - هر چه هم سطح معلومات وى کم باشد - مى داند ۴=۲×۲ است و امکان ندارد روزى نتیجه آن ۳ و یا ۵ بشود.
از این مثال ها روشن گردید امورى که طبعاً محال و ممتنع است از قلمرو قدرت خارج بوده و به کار بردن لفظ «قدرت» در این موارد، غلط و ناصحیح مى باشد و همواره قدرت بر امور ممکن که قابلیّت وجود و هستى را دارند تعلّق مى گیرد.
اکنون برگردیم و موارد پرسش را مورد بررسى قرار دهیم و ببینیم علّت عدم تحقّق آنها چیست؟
با یک بررسى کوتاه معلوم مى گردد، علّت عدم تعلّق قدرت بر آنها این است که همه آنها جزء محالات بوده و امور محال از قلمرو و قدرت و پذیرش آن بیرون است.
مثلا، وجود مثل براى خدا محال است و دانشمندان در بحث صفات خدا، با دلایل استوار یگانگى خدا را ثابت نموده و بودن هرگونه شریک و مانند را براى او محال دانسته اند. در این صورت فرض آفریدن مثل، فرض محال است.
دیگر سؤال از این که خدا مى تواند موجودى مثل خود بسازد، مثل این است که بگوییم خداوند مى تواند به یک امر محال لباس هستى بپوشاند؟
به عبارت دیگر: مفاد این که خداوند موجودى مانند خود بسازد، این است که خداوند موجودى را بسازد و در عین این که «ممکن» است «واجب» نیز باشد، در عین این که «محدود» است «نامحدود و نامتناهى» نیز باشد، در عین این که وجود از خود ندارد وجود از خود داشته باشد و این همان جمع میان دو نقیض است که گفته شد در نظر عقل از محالات بوده و امکان وجود ندارد.
زیرا اگر خداوند موجودى مانند خود بسازد، از آن نظر که مخلوق خداست باید «ممکن و متناهى» باشد و از خود هستى نداشته باشد.
ولى از آن نظر که «مانند خدا و مثل خدا» است باید از هر نظر مثل او باشد، یعنى «واجب الوجود و نامتناهى» و وجود از خود داشته باشد و جمع میان این حالات و صفات مختلف، همان جمع میان دو نقیض است.
همچنین سؤال از این که خداوند مثلا مى تواند جهان را در تخم مرغى جاى دهد، سؤال از ایجاد یک امر محال است زیرا عقل روى یک سلسله محاسبات و مشاهدات روشن دریافته است که باید ظرف از مظروف (چیزى که داخل ظرف است) بزرگتر باشد و محال است یک شىء بزرگ با وصف بزرگى، در ظرفى کوچکتر از خود جاى گیرد.
بنابر این تمنّاى این که جهانى در میان تخم مرغى جاى گیرد، تمنّاى یک امر محال از خداست و از بیانات گذشته روشن گردید که امور محال از قلمرو قدرت مطلقاً خارج مى باشد و همواره قدرت بر امر ممکن تعلّق مى گیرد.(۱)
درباره سؤال سوّم که آیا خداوند مى تواند موجودى را بسازد که نتواند آن را نابود کند، عین همین بیان حکمفرماست و تمنّاى آن از خدا، تمنّاى یک امر محال مى باشد.
زیرا از آن جا که یک چنین موجودى مخلوق و آفریده خداست، باید ممکن باشد و هر امر ممکن ذاتاً فناپذیر است. هرگاه فرض کنیم که این موجود فناپذیر نیست، در این صورت باید فرض کنیم که او واجب الوجود است و نتیجه آن این است که یک شىء در یک آن هم «ممکن» و هم «واجب» باشد و به عبارت دیگر: از آن نظر که آفریده خداست، باید ممکن باشد ولى از این نظر که فناپذیر نیست، ناچار باید واجب باشد و این همان تمنّاى جمع میان دو نقیض است.
همچنین سؤال از این که خداوند موجودى را خلق کند که نتواند آن را حرکت دهد، سؤال از امکان میان دو متناقض است؛ زیرا از این نظر که مخلوق خداست باید «محدود و متناهى» و طبعاً قابل تحریک باشد و از این نظر که نمى تواند آن را حرکت دهد، باید فرض شود که «نامتناهى و نامحدود» باشد و یک چنین تمنّایی، تمنّاى یک شىء متناقض و در عین حال نامفهوم و بى معناست.
خلاصه پاسخ این که: تمام این فرضیّه ها محال و ممتنع است و تمنّاى ایجاد اینها تمنّاى «هستى بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتى» مى باشد و امور ممتنع از قلمرو قدرت بیرون بوده و در سنجش عقل و خرد، قابلیّت ایجاد و شایستگى هستى را ندارد و اگر در محلّ قابلیّت و شایستگى باشد، هرگز در قدرت خداوند هیچ گونه نارسایى نیست و به اصطلاح:
هرچه هست از قامت ناساز بى اندام ماست *** ورنه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست(۲)

پی نوشت :

(۱). و به عبارت دیگر تمنّاى این که جهانى در میان تخم مرغى قرار گیرد، نیز تمنّاى جمع میان دو نقیض است، زیرا از این که «ظرف» تخم مرغ است ناچار مظروف باید کوچکتر از آن باشد ولى از آن جا که «مظروف» جهان با عظمت است، ناچار باید مظروف آن میلیاردها برابر بزرگتر از ظرف خود باشد و فرض این که یک شىء در یک آن، هم کوچک و هم بزرگ باشد، فرض جمع میان دو نقیض است (براى توضیح بیشتر به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه فرمایید).

(۲). گردآوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ناشر: مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ دوّم، صفحه ۴۵.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:51:00 ب.ظ ]