اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 



 
  پاسخ های کلامی به پرسش های کلامی ...

هدف از امتحان الهی

پرسش :امتحان الهی برای چیست؟
تنها کسى نیاز به امتحان دارد که از وضع و سرانجام کار آگاه نباشد، خداوندى که آشکار و پنهان براى او یکسان است و چیزى در آسمان و زمین بر او مخفى نیست چه نیازى به امتحان بندگان خود دارد؟

پاسخ اجمالی :هدف خداوند از امتحان بندگان، آگاهی از سرانجام آنها نیست؛ بلکه هدف، تربیت و پرورش استعدادهاى آنان و شناخته شدن افراد صالح و فاسد و اتمام حجّت براى مدّعیان دروغگوست.

پاسخ :بطور اجمال باید توجّه نمود که امتحان الهى، هدف و معناى دیگرى دارد. بشر بر اثر کوتاهى و نارسایى دانش خود براى کشف حقیقت و رفع هر نوع ابهام، ناچار است از در آزمایش وارد شود ولى از آن جا که یک چنین حالتی براى خدا محال است و او در پرتو علم نامحدود خود از تمام امور آگاهى دارد، امتحان درباره او به این معنا معقول نیست؛ بلکه، امتحان کردن او به معناى دیگر و براى اهداف دیگرى است که ذیلا بیان مى شود:
۱- هدف او از امتحان بندگان تربیت و پرورش استعدادهاى آنان است.
توضیح این که: روزى که بشر، دیده به جهان مى گشاید در نهاد او یک سلسله استعدادها و امکانات شگفت انگیز وجود دارد؛ همه کمالات انسانى و فضایل اخلاقى به صورت استعداد در کانون وجود او نهفته و سرشت او با آنها عجین و خمیر شده است؛ ولى این استعدادها بسان منابع زمینى است که بدون وسایل مخصوص آشکار نمى شود و از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعلیّت نمى رسند. بدیهى است تا این شایستگى ها به مرحله ظهور نرسد هرگز تکامل و فضیلت و به دنبال آن پاداش و ثواب وجود خارجى نخواهد یافت.
چنین آزمایشى به منظور تربیت انسانها و پرورش صفات عالى انسانى در کانون وجود آنها انجام مى گیرد؛ و اگر این تکالیف و آزمایش ها نبود، هرگز این شایستگى ها در کانون وجود انسانها ظاهر و آشکار نمى گشت؛ و کسى مستحقّ پاداش و تقدیر نمى گردید(۱).
این حقیقت را امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه در یک جمله کوتاه و پر معنا بیان کرده و مى فرماید: هرگز نگویید که خدایا از امتحان و آزمایش به تو پناه مى برم! زیرا درجهان کسى نیست که آزمایش نشود بلکه به هنگام دعا بگویید: خدایا از آزمایش هاى گمراه کننده به تو پناه مى بریم (یعنى از آن آزمایش هایى که نتوانیم از عهده آنها برآمده و به وسیله آنها خود را کامل سازیم)!
سپس امام(علیه السلام) چنین توضیح مى دهد: مقصود از امتحان و آزمایش کسب اطّلاع و آگاهى نیست؛ زیرا چیزى در جهان بر خدا مخفى نمى باشد؛ بلکه: «لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرّاضِىَ بِقِسْمِهِ، وَ اِنْ کانَ سُبْحانَهُ اَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ، وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الاَفْعالُ الَّتى بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقاب»: (هدف این است، که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و یا غضب و خشم از بهره هاى خدا داد، آشکار گردد و این صفات باطنى به صورت فعل و عمل خارجى تجلّى کند تا استحقاق ثواب و عقاب و کیفر و پاداش صورت گیرد).(۲)
چنان که ملاحظه مى فرمایید، امام(علیه السلام) هدف از امتحان را این مى داند که در سایه امتحان، آن صفات درونى و استعدادهاى باطنى به صورت فعل خارجى، جلوه کنند و افراد بر اثر تجسّم صفات درونى به صورت عمل و فعل خارجى، شایسته پاداش و کیفر گردند وگرنه تنها با صفات درونى (بدون عمل خارجى) نه پاداش مى توان داد و نه کیفر نمود و در حقیقت تکاملى صورت نمى گیرد.
مثلا هنگامى که خداوند ابراهیم را با فرمان ذبح اسماعیل آزمایش مى کند، هدف این نیست که بداند آیا ابراهیم فرمان او را اطاعت مى کند یا نه؛ بلکه هدف این است که روح فرمانبردارى و تسلیم در برابر دستورات خدا را که در وجود ابراهیم(علیه السلام) بود پرورش دهد و به مرحله فعلیّت برساند و از این طریق ابراهیم گامى به سوى تکامل بردارد. (دقّت کنید)
لذا، خداوند به وسیله مشکلات و سختى ها افراد بشر را آزمایش مى کند؛ چنان که مى فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الاَمْوالِ وَ الأنفسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ»: (قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان!)(۳)
مشکلات و دشوارى ها بسان کوره اى است که به آهن صلابت و استقامت مى بخشد؛ انسان نیز در کوره حوادث و مشکلات، پر قدرت و نیرومند مى شود و قادر به شکستن موانع سر راه زندگى و سعادت خود مى گردد.
این که مى گوییم: مقصود خداوند از امتحان بندگان خود تربیت و پرورش صفات عالى در کانون وجود آنهاست نه به آن معناست که همه افراد مورد امتحان الزاماً و اجباراً به این هدف مى رسند و صفات برجسته انسانى در وجود آنها رشد و نمو مى کند؛ بلکه مقصود این است که امتحان خداوند زمینه هاى تربیت و پرورش را در محیط زندگى به وجود مى آورد؛ گروهى که خواهان سعادتند از این موقعیّت حدّاکثر استفاده را نموده و در این راه پرورش خاصّى پیدا مى کنند؛ ولى یک دسته از مردم هم سوء استفاده کرده و صفات بد و زشت درونى آنها بروز نموده و در لباس اعمال بد آنها مجسّم مى گردد و به اصطلاح در این امتحان مردود و رفوزه مى شوند.
این بود یکى از اسرار امتحانات الهى.
۲- ثمره دیگر امتحان خداوند، که مربوط به امتحانات دسته جمعى است این است که علاوه بر موضوع تربیت، شناخته شدن افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد است. قرآن مجید به این نکته به لفظ «تمحیص» اشاره مى کند و مى فرماید: «وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقُ الْکَافِرینَ»: (و تا خداوند، افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده مى شوند) و کافران را بتدریج نابود سازد).(۴)
۳- فایده سوم امتحان الهى، اتمام حجّت براى آن عدّه از مدّعیان دروغگوست که در مواقع عادى هزار گونه ادّعا دارند و در مقام عمل هیچ! یعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمایش وضع آنها روشن مى گردد.
اگر این گونه افراد در بوته امتحان نیفتند و درون تهى خود را که برخلاف ظاهر آراسته آنهاست، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم دیگران؛ و کیفرهاى خدا، یا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند؛ امّا امتحان پرده از روى کار آنها بر مى دارد و آنها که فلز وجودشان بى ارزش است اما پوششى از آب طلا به رویش کشیده اند به مصداق شعر معروف:
سیاه سیمِ زر اندود چون به کوره برند *** خلاف آن به درآید که خلق پندارند!
پوشش ظاهرى کنار مى رود و حقیقت وجودشان بر خودشان و دیگران آشکار مى گردد؛ این است فلسفه آزمایش هاى الهى!(۵)

پی نوشت :

(۱). «اَلَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلا».(سوره ملک، آیه ۲)

(۲). نهج البلاغه عبده، کلمات قصار، شماره ۹۳.

(۳). سوره بقره، آیه ۱۵۵.

(۴). سوره آل عمران، آیه ۱۴۱.

(۵). گرد آوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، مدرسة الإمام علی بن أبی طالب(ع)، چاپ دوم، ص ۳۶۲.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

[جمعه 1397-10-14] [ 11:14:00 ق.ظ ]  



  پاسخ های کلامی به پرسش های کلامی ...

رابطه متقابل عالم تکوین و تشریع

پرسش :آیا رابطه اى بین عالم تکوین و تشریع وجود دارد؟

پاسخ اجمالی :نه تنها خداشناسی بلکه دین در تمام ابعاد یک امر فطری است. آنچه در شرع وارد شده ریشه در فطرت دارد و آنچه در تکوین وجود دارد مکمل قوانین شرع است و بین تشریع و تکوین هماهنگی وجود دارد. البته شرع برای رهبری فطرت حدود و شرایطی معین کرده تا در مسیر انحرافی نیفتد والا میان تشریع و تکوین تضادی پیدا خواهد شد که با توحید سازگار نیست، از سویی پیامبران وظیفه دارند انحرافت و آلودگی ها عارضی را از دین زائل کنند تا فطرت انسان امکان شکوفایى پیدا کند.

پاسخ :نه تنها خداشناسى، بلکه دین و آئین به طور کلى، و در تمام ابعاد، یک امر فطرى است، و باید هم چنین باشد زیرا مطالعات توحیدى به ما مى گوید: میان دستگاه «تکوین» و «تشریع» هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتّى ریشه اى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکمل براى قوانین شرع خواهد بود.
به عبارت دیگر تکوین و تشریع دو بازوى نیرومندند، که به صورت هماهنگ در تمام زمینه ها، عمل مى کنند، ممکن نیست در شرع دعوتى باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممکن نیست چیزى در اعماق وجود انسان باشد، و شرع با آن مخالفت کند.
بدون شک، شرع براى رهبرى فطرت، حدود و قیود و شرائطى تعیین مى کند، تا در مسیرهاى انحرافى نیفتد، ولى هرگز با اصل خواسته فطرى، مبارزه نمى کند، بلکه از طریق مشروع آن را هدایت خواهد کرد، و گرنه در میان تشریع و تکوین تضادى پیدا خواهد شد، که با اساس توحید سازگار نیست.
دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگى، در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضى است، بنابراین وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زائل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند.(۱)

پی نوشت :

(۱). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و پنجم، ج ۱۶، ص ۴۴۱.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:47:00 ق.ظ ]  



  پاسخ های کلامی به پرسش های کلامی ...

شکست مسلمانان با وجود وعده نصرت الهی!

پرسش :چگونه سنت یارى مؤمنان با کشته شدن و شکست آنان در برخى جنگ ها سازگار است؟

پاسخ اجمالی :درباره این که چگونه سنت یارى مؤمنان با کشته شدن و شکست آنان در برخى جنگ ها سازگار است، باید گفت: اولاً؛ پیروزى، معنى وسیعى دارد، و همیشه به معنى غلبه ظاهرى بر دشمن نیست. همانند شهادت امام حسین(ع) در «کربلا» را نمی توان شکست نامید، زیرا مسلمانان را از خطر بنی امیه آگاه کردند و اسلام را از سقوط، رهایى بخشید. ثانیا؛ وعده خداوند، دایر به غلبه مومنان، یک وعده مشروط است نه مطلق، و این وعده الهى مخصوص کسانى است که از قلب و جان، خواهان رضاى الهی و از نظر عمل در خط فرمان او باشند.

پاسخ :در پاسخ این سؤال مى گوئیم:
اولاً: پیروزى، معنى وسیعى دارد، و همیشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نیست؛ گاه پیروزى، پیروزى مکتب است، و مهمترین پیروزى همین است، فرض کنید، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در یکى از غزوات، شهید شده بود، اما مى بینیم آئینش دنیا را گرفته، آیا ممکن است این شهادت را به شکست تعبیر کنیم؟
مثال روشن تر این که: امام حسین(علیه السلام) و یارانش در «کربلا» واقعاً شربت شهادت نوشیدند، ولى هدف آنها این بود که چهره زشت «بنى امیه» را که مدعى خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، اما در حقیقت جامعه اسلامى را به عصر جاهلیت باز مى گرداندند نشان دهند، و به این هدف بزرگ رسیدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاه کردند و اسلام را از سقوط، رهائى بخشیدند، آیا مى توان گفت آنها در «کربلا» مغلوب شدند؟!
مهم این است که انبیاء و جنود الهى، یعنى مؤمنان در برابر تمام تلاش هاى مستمر و منسجم دشمنان حق، توانستند اهداف خود را در دنیا پیش ببرند و پیروان زیادى پیدا کنند و خط مکتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان، قد علم کنند و حتى در دنیاى امروز افکار اکثریت مردم جهان را به خود متوجه سازند.
نوع دیگر از پیروزى داریم که پیروزى تدریجى در برابر دشمن در طول قرنها است که گاه نسلى به میدان مى آید و پیروز نمى شود، اما نسل هاى آینده دنبال کار آنها را مى گیرند و به پیروزى مى رسند (مانند پیروزى نهائى لشکر اسلام بر لشکر «صلیبیون» بعد از دویست سال!) این نیز، پیروزى براى مجموع محسوب مى شود.
ثانیاً: فراموش نباید کرد که وعده خداوند، دائر به غلبه مؤمنان، یک وعده مشروط است نه مطلق، و بسیارى از اشتباهات از عدم توجه به این حقیقت سرچشمه مى گیرد.
زیرا تعبیرات «جُنْدِنا»؛ (لشکر ما) و «حِزْبُ اللّهِ» ـ و ـ «الَّذِیْنَ جاهَدُوا فِیْنا» ـ و ـ «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهَ مَنْ یَنْصُرُهُ»، و مانند اینها، که در آیات قرآن آمده، همه دلیل روشنى است براى شرائط پیروزى.
ما مى خواهیم نه مؤمن مجاهدى باشیم، و نه جند مخلصى، و با این حال بر دشمنان حق و عدالت پیروز شویم!
ما مى خواهیم: در مسیر الهى با افکار و برنامه هاى شیطانى پیش برویم، بعد تعجب مى کنیم که چرا مغلوب دشمنان هستیم، مگر ما به وعده هاى خود عمل کرده ایم که از خدا مطالبه وفا به وعده هایش مى کنیم؟!
در جنگ «احد» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وعده پیروزى به مسلمانان داده بود، و در مرحله اول جنگ، نیز پیروز شدند، اما گروهى به فکر جمع آورى غنائم و ایجاد تفرقه و نفاق و رها کردن فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) افتادند، و در حفاظت از دستاورد پیروزى آغاز جنگ، و درّه «احد» کوتاهى کردند، و همین امر سبب شکست نهائى آنها در آن جنگ شد.
گویا گروهى که خود را طلبکار مى دانستند خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمدند و با لحن خاصى عرض کردند پس وعده پیروزى چه شد؟
قرآن جواب بسیار جالبى به آنها گفت که شاهد گفتار ما است، فرمود: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»؛ (خداوند وعده خود را به شما [درباره پیروزى بر دشمن در احد] محقق ساخت، در آن هنگام که [در آغاز جنگ] دشمنان را به فرمان او مى کشتید، و این پیروزى همچنان ادامه داشت تا این که سست شدید، و در کار خود به نزاع پرداختید، و بعد از آن که [به مطلوب خود رسیدید] و آنچه را دوست مى داشتید خداوند به شما نشان داد، نافرمانى کردید، بعضى از شما خواهان دنیا بودند، و بعضى خواهان آخرت [با این حال باز شما را از شکست کامل نجات داد] و آنها را از شما منصرف ساخت، تا شما را بیازماید، و شما را مشمول عفو خود قرار داد ، و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد).(۱)
تعبیراتى مانند «فَشِلْتُمْ»؛ (سست شدید).
«تَنازَعْتُمْ»؛ (به اختلاف پرداختید).
«عَصَیْتُمْ»؛ (نافرمانى کردید).
به خوبى نشان مى دهد که آنها شرائط نصرت الهى و پیروزى بر دشمن را رها کردند، در نتیجه به مقصود خود نرسیدند.
آرى، خداوند هرگز قول نداده است که هر کس، نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دم از جند اللّه، و حزب اللّه زد، در تمام صحنه ها بر دشمن پیروزش نماید، این وعده الهى مخصوص کسانى است که از قلب و جان، خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نکنند.(۲)

پی نوشت :

(۱). سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۹، ص ۲۰۷.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:44:00 ق.ظ ]  



  پاسخ های کلامی به پرسش های کلامی ...

تفاوت نظام تکوین و تشریع در مسئله «جبر و تفویض»

پرسش :آیا مسئله «جبر و تفویض» مخصوص نظام تشریع است یا در نظام تکوین نیز جریان دارد؟

پاسخ اجمالی :در نظام تکوین، هر معلولی در حدوث و بقا از علت خود پیروی می ‏کند و در ذات و صفت و فعل، فرمان آن را می ‏برد. اما در نظام تشریع که اساس هر آزمون و تکامل اختیاری است، هیچ‏گونه جبر یا تفویضی راه ندارد و موجود مختار که در در چارچوب قانون قرار می گیرد در انتخاب راه و در ادامه آن و در قبول و رد آن و در ایمان یا نفاق به آن مخیر است؛ زیرا بدون آزادی، آزمون و تکامل ممکن نخواهد بود. محدوده نظام تشریع از قلمرو تکوین کمتر است؛ چون در غیر موجود آگاه آزاد راه ندارد، لیکن منطقه پیروی یا تمرد در حوزه تشریع بیشتر است.

پاسخ :در نظام تکوین، هر معلولی بنده علت خود بوده، در حدوث و بقا آن را پیروی می‏ کند و در ذات و صفت و فعل، فرمان آن را می ‏برد؛ هیچ‏گونه گسستگی در رشته علیّت راه ندارد، نه علت از اشراف و افاضه باز می‏ ماند و نه معلول از انقیاد و خضوع سر باز می‏ زند.
بی ‏نیازی معلول (که صرف نیاز به علت است) از علت خود (که لازمه ضروری وی عین افاضه بر معلول است) با اساس علیت و معلولیت، سازگار نیست؛ لذا سراسر جهان امکان که معلول خدای سبحان است، بنده محض حق بوده و آنی از امتثال دستور تکوینی آن حضرت تمرّد ندارد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(۱) و عناوین اسلام(۲)، تسبیح(۳)، سجده(۴)، عبودیت(۵) و اطاعت(۶) که در قرآن کریم آمده ناظر به‏ همین مطلب است، کفر تکوینی معقول نبوده و نفاق یا عصیانِ طبیعی متصور نیست و این همان جبر علّی است که غیر از اشعری جبری، همه صاحب‏نظران عقلی آن را پذیرفته‏ اند و اما اشاعره بر پایه پندار اولویت و نفی ضرورت علّی آن را در نظام تکوین رد کرده‏ اند؛ چون اصل علیت فلسفی را به‏ جبری عادت مبدل ساخته و ربط ضروری را انکار نموده ‏اند.
اگر علیّت به تشأن ارجاع شود، پیروی مظهر از ظاهر و اسلام و تسبیح و سجده و عبودیت و اطاعتِ همه مظاهر در برابر ظاهر خویش روشن‏تر خواهد بود؛ زیرا صورت مرآتی، جز خضوع در پیشگاه صاحب صورت سمتی ندارد.
امّا در نظام تشریع، که اساس هر گونه آزمون و تکامل اختیاری است، هیچ‏گونه جبر یا تفویضی راه ندارد و موجود متفکر مختار که در قلمرو قانون قرار می ‏گیرد، در انتخاب راه خویش آزاد و در ادامه آن مختار و در قبول و رد آن رها و در هماهنگی درون و بیرون یا ناهماهنگی آن به ‏نام ایمان یا نفاق مخیّر است؛ زیرا بدون آزادی نه آزمون میسّر است و نه تکامل ممکن خواهد بود.
محدوده نظام تشریع از قلمرو تکوین کمتر است؛ چون در غیر موجود آگاه آزاد راه ندارد، لیکن منطقه پیروی یا تمرد در قاره تشریع بیشتر است؛ از این رو برخی از قوانین تشریعی به دست نسیان سپرده شده و عده ‏ای به بوته عصیان فرو می‏ روند و بعضی به لوث نفاق و گروهی به شائبه ریا آلوده می‏ گردند و سرانجام برخی سهم خلوص یافته و به ‏طور ناب و پیراسته، محقق می‏ شوند.
لذا اسلام و کفر، ایمان و نفاق، اطاعت و عصیان و نیز صواب و خطا و خلاصه حق و باطل در فرهنگ قرآن کریم مخصوص نظام تشریع بوده و در حیطه تکوین جز اسلام و اطاعت و صواب و خلاصه حق، چیز دیگری یافت نمی‏ شود؛ زیرا زمام هر موجود در نظام تکوینی به‏ دست خدای سبحان است و کار خداوند نیز بر صراط مستقیم(۷) و اگر ضلالت و بطلان و مانند آن درباره برخی از موجودهای عالم طبیعت مطرح می ‏شود یا ناظر به نظام تشریع است و یا امری است نسبی نه نفسی؛ زیرا موجود عینی متن حق و صواب است و نسبت به مبدأ فاعلی خود مطیع محض.(۸)

پی نوشت :(۱). سوره یس، آیه ۸۲.

(۲). سوره آل عمران، آیه ۸۳.

(۳). سوره اسراء، آیه ۴۴.

(۴). سوره نحل، آیه ۴۹.

(۵). سوره مریم، آیه ۹۳.

(۶). سوره فصّلت، آیه ۱۱.

(۷). سوره هود، آیه ۵۶.

(۸). گردآوری از کتاب: حکمت عبادات، جوادی آملی، عبدالله، محقق: شفیعی، حسین، مرکز نشر اسراء، قم، ۱۳۸۸ شمسی، چاپ: پانزدهم، ص ۲۱.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:42:00 ق.ظ ]  



  پاسخ های کلامی به پرسش های کلامی ...

سنت تغییر ناپذیر الهى

پرسش :منظور از این که «سنت الهى تغییر ناپذیر است» چیست؟

پاسخ اجمالی :طبق آیه ۴۳ سوره فاطر و آیات دیگر، سنت الهى تغییر ناپذیر است؛ زیرا خداوند به همه امور گذشته و آینده آگاه است و اینگونه نیست که با گذشت زمان، به مسائلى واقف شود که او را از سنت دیرینه اش بازدارد. منظور از«سنت»، قوانین ثابت و اساسى «تکوینى» یا «تشریعى» الهى است که هرگز دگرگونى در آن روى نمى دهد و این از یکسو، به همه رهروان راه حق دلگرمى و آرامش مى بخشد، و از سوى دیگر، وحدت دعوت انبیاء و یکپارچگى قوانین حاکم بر نظام آفرینش و نظام زندگى انسان ها را روشن مى سازد.

پاسخ :خداى متعال در آیه ۴۳ سوره «فاطر» مى فرماید: (هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمى یابى، و هرگز براى سنت الهى، دگرگونى نخواهى یافت)؛ «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِیلاً».
نوسان و دگرگونى سنتها درباره کسى تصور مى شود که آگاهى محدودى دارد و با گذشت زمان، به مسائلى واقف مى شود که، او را از سنت دیرینه اش باز مى دارد، یا کسى که آگاه است، اما روى میزان حکمت و عدالت رفتار نمى کند، و تمایلات خاصى بر فکر او حاکم است.
ولى پروردگارى که از همه این امور، منزه و پاک مى باشد، سنتش درباره آیندگان، همانست که درباره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییرناپذیر است.
در بعضى از آیات قرآن مجید تنها سخن از: عدم تبدیل سنتهاى الهى آمده(۱) و در بعضى دیگر سخن از: عدم تحویل آنها.(۲)
ولى در آیه مورد بحث، هر دو را به صورت تأکید پشت سر هم آورده، مى فرماید: «نه براى سنت الهى تبدیلى مى یابى و نه تحویلى»!
آیا این هر دو، یک معنى را مى رساند که براى تأکید بیان شده است، و یا هر کدام اشاره به معنى مستقلى است؟
با توجه به ریشه این دو واژه، ظاهر این است که: به دو معنى مختلف اشاره مى کند: «تبدیل» آن است که چیزى را به کلى عوض کنند، یعنى آن را بردارند و چیز دیگرى جانشین آن نمایند، ولى «تحویل» آن است که همان موجود را از نظر «کیفى» یا «کمى» دگرگون سازند.
به این ترتیب، سنتهاى الهى نه به کلى عوض مى شود، و نه حتى کم و زیاد و ضعیف و شدید مى شود، از جمله این که: خداوند در مورد گناهان و جرائم مشابه، مجازات هاى مشابهى از هر جهت قائل مى شود، نه این که مجازاتى را براى گروهى قائل شود و گروه دیگرى را معاف سازد، و نه این که مجازات گروهى را کمتر و یا ضعیفتر کند، و چنین است قانونى که از ریشه ثابتى مایه گرفته که نه تبدیل در آن است و نه دگرگونى و تغییر.
قرآن، در آیات متعددى، روى مسأله تغییرناپذیر بودن سنتهاى الهى، تکیه کرده است
از جمله در سوره «احزاب» آیه ۳۸ بعد از آن که اجازه شکستن سنت غلط جاهلى را در مورد تحریم «همسر مطلقه پسر خوانده» صادر مى کند، مى فرماید: براى پیامبر گناه و جرمى نیست که اوامر الهى را هر چه باشد، اجرا کند، سپس مى افزاید: «سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»؛ (این سنت پروردگار است که در اقوام پیشین و انبیاء سلف نیز بوده است و فرمان خدا بر اساس معیارهاى ثابت و تغییرناپذیرى، بوده است).
در آیه ۸۵ سوره «غافر» بعد از آن که تصریح مى کند: ایمان آوردن کفار لجوج از اقوام پیشین، به هنگام مشاهده عذاب استیصال، مفید واقع نشد، اضافه مى کند: «سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ»؛ (این سنت الهى است که در گذشته نیز در مورد بندگانش اجرا مى شد، و در آنجا کافران گرفتار زیان و خسران شدند).
و در سوره «فتح» آیه ۲۳ بعد از آن که پیروزى مؤمنان و شکست کفار و عدم وجود یار و یاور براى آنها را در جنگ ها مطرح مى کند، مى افزاید: «سُنَّةَ اللّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدِیلاً»؛ (این سنت پروردگار است که در گذشته نیز بوده، و هرگز سنت الهى تغییر نمى پذیرد).
و نیز در سوره «اسراء» آیه ۷۷ هنگامى که توطئه تبعید یا نابودى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بیان مى فرماید، اضافه مى کند: اگر آنها این کار خود را عملى مى کردند بعد از تو جز مدت کوتاهى باقى نمى ماندند: «سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا وَ لاتَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِیلاً»؛ (این سنت پیامبرانى است که قبل از تو فرستادیم، و هرگز دگرگونى در سنت نمى بینى).
از مجموع این آیات، به خوبى استفاده مى شود که: منظور از «سنت» در این گونه موارد، قوانین ثابت و اساسى «تکوینى» یا «تشریعى» الهى است که هرگز دگرگونى در آن روى نمى دهد، و به تعبیر دیگر، خداوند در عالم تکوین و تشریع، اصول و قوانینى دارد که همانند قوانین اساسى مرسوم، در میان مردم جهان، دست خوش دگرگونى و تغییر نمى شود، این قوانین هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است، و هم بر اقوام امروز و آینده، حکومت خواهد کرد.
یارى پیامبران، شکست کفار، لزوم عمل به فرمانهاى الهى هر چند ناخوشایند محیط باشد، عدم فایده توبه به هنگام نزول عذاب الهى، و مانند اینها جزء این سنتهاى جاودانى مى باشد.
این تعبیرات از یکسو، به همه رهروان راه حق دلگرمى و آرامش مى بخشد، و از سوى دیگر، انسجام و وحدت دعوت انبیاء و یکپارچگى قوانین حاکم بر نظام آفرینش و نظام زندگى انسان ها را روشن مى سازد، و در حقیقت شاخه اى است از شاخه هاى توحید.(۳)

پی نوشت :

(۱). سوره احزاب، آیه ۶۲.

(۲). سوره اسراء، آیه ۷۷.

(۳). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۷، ص ۴۶۳ و تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۸، ص ۳۱۴.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:42:00 ق.ظ ]