اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




 جستجو 



 
  اراده الهی ...

کفر بعضی از بندگان، با وجود اراده الهی بر عبودیت

پرسش :اگر اراده الهى بر عبودیت بندگان تعلق گرفته، چرا گروهى راه کفر را پیش مى گیرند؟

پاسخ اجمالی :کسانى که این ایراد را مى کنند، اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند؛ زیرا هدف از خلقت، عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت توأم با اختیار است. خداوند انسان را آماده براى اطاعت ساخته، و عقل و قواى مختلف را از درون، و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از بیرون، فراهم نموده است، ولی مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است. در روایات نیز به این مسئله اشاره شده که خدا انسان را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد.

پاسخ :کسانى که این ایراد را مى کنند، در حقیقت اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند؛ زیرا هدف، عبادت اجبارى نبوده، بلکه عبادت و بندگى توأم با اراده و اختیار است، و در چنین زمینه اى هدف به صورت آماده کردن زمینه ها تجلى مى کند، فى المثل، هنگامى که گفته مى شود: من این مسجد را براى نماز خواندن مردم درست کرده ام، مفهومش این است آن را آماده براى این کار ساخته ام، نه این که مردم را به اجبار به نماز وادارم، همچنین در موارد دیگر، مانند ساختن مدرسه براى تحصیل، و بیمارستان براى درمان، و کتابخانه براى مطالعه.
به این ترتیب، خداوند این انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته، و هر گونه وسیله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون، و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از برون، براى آنها فراهم نموده است.
مسلم است این معنى در مؤمن و کافر یکسان است، هر چند مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: وقتى از تفسیر این آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»، (۱) از آن حضرت سؤال کردند، فرمود: «خَلَقَهُمْ لِلْعِبادَةِ»؛ (آنها را براى عبودیت آفریده است).
راوى مى گوید: سؤال کردم: «خاصَّةٌ أَمْ عامَّةٌ؟»؛ (آیا گروه خاصى منظور است یا همه مردم؟)
امام فرمود: «عامَّةٌ»؛ (همه مردم). (۲)
و در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) نقل شده که، وقتى از تفسیر این آیه سؤال کردند، فرمود: «خَلَقَهُمْ لِیَأْمُرَهُمْ بِالْعِبادَةِ»؛ (آنها را آفرید تا دستور عبادت به آنها دهد). (۳)
اشاره به این که هدف، اجبار به عبادت و بندگى نبوده، بلکه زمینه سازى براى آن بوده است، و این در حق عموم مردم صادق مى باشد. (۴)، (۵)

پی نوشت :

(۱). سوره ذاریات، آیه ۵۶.

(۲). «بحار الانوار»، جلد ۵، صفحه ۳۱۴، حدیث ۷.

(۳). «بحار الانوار»، جلد ۵، صفحه ۳۱۴، حدیث ۵.

(۴). از آن چه در بالا گفته شده روشن مى ‏شود که «الف و لام» در «الانس» و «الجن» در آیه، براى استغراق است، و شامل همه افراد مى ‏شود، نه براى جنس، به طورى که فقط گروهى را شامل شود، آن چنان که در بعضى از تفاسیر آمده است.

(۵). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۲۲، ص ۴۰۹.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

[جمعه 1398-03-17] [ 10:56:00 ب.ظ ]  



  قدرت الهی ...

مساوی بودن کوچک و بزرگ، در برابر قدرت خدا

پرسش :آیا در برابر قدرت خداوند کوچک و بزرگ متفاوتند؟

پاسخ اجمالی :قران کوچک و بزرگ را در برابر قدرت خدا یکسان دانسته و می فرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگه مى دارد تا از مسیر خود منحرف نشوند». هم چنین می فرماید: «آیا آنها پرندگانى را که بر فراز آسمان تسخیر شده اند ندیدند؟».  در واقع خداوند گاه آفرینش آسمان را نشانه وجود خود دانسته و گاه خلقت پشه را. گاه به منبع عظیم انرژی مثل خورشید قسم می خورد و گاه به میوه کوچکی مثل انجیر. بنابراین واژه هایی مثل سخت و پیچیده و بزرگ، تنها در برابر موجودات محدود قابل طرح است و در برابر قدرت نامحدود خدا معنایی ندارد.

پاسخ :خداى متعال در آیات قرآن بارها این مسأله را خاطر نشان مى کند که در برابر قدرت خداوند کوچک و بزرگ یکسان است. گاهى نگهدارى آسمانها و زمین در جاى خود به قدرت خداوند استناد داده شده مثل آیه ۴۱ سوره «فاطر» که مى فرماید: (خداوند آسمانها و زمین را نگه مى دارد تا از مسیر خود منحرف نشوند و زائل نگردند)؛ «إِنَّ اللّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الأَرْضَ أَنْ تَزُولا».
در آیات دیگر قرآن همین تعبیر در مورد نگهدارى پرندگان بر فراز امواج هوا آمده است، مثل آیه ۷۹ سوره «نحل» که مى فرماید: (آیا آنها پرندگانى را که بر فراز آسمان تسخیر شده اند ندیدند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمى دارد، در این امر نشانه هائى است از عظمت و قدرت خدا براى آنها که ایمان مى آورند)؛ «أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرات فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یُؤْمِنُونَ».
این هماهنگى تعبیرات، نشان مى دهد: براى قدرت بى انتهاى پروردگار نگاهدارى مجموعه کرات آسمان و زمین، همچون نگاهدارى یک پرنده بر فراز امواج هوا است.
در یک جا آفرینش آسمان پهناور را نشانه وجود خود معرفى مى کند، و در جاى دیگر آفرینش حشره کوچکى همچون پشه را.
گاهى به «خورشید» سوگند یاد مى کند که منبع عظیم انرژى در عالم هستى است، و گاه به میوه بسیار ساده اى همچون «انجیر» قسم مى خورد.
اشاره به این که: در برابر قدرت او کوچک و بزرگ فرقى ندارند.
امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى فرماید: «وَ مَا الْجَلِیْلُ وَ اللَّطِیْفُ وَ الثَّقِیْلُ وَ الْخَفِیْفُ، وَ الْقَوِىُّ وَ الضَّعِیْفُ، فِى خَلْقِهِ إِلاّ سَواءٌ»؛ (کوچک و بزرگ، سنگین و سبک، قوى و ناتوان، همه در برابر توانائى او یکسانند). (۱)
دلیل همه این مسائل یک چیز است و آن این که: وجود خداوند وجودى است بى نهایت از هر جهت، و دقت روى مفهوم «بى نهایت» این حقیقت را به خوبى ثابت مى کند: مفاهیمى همچون «سخت» و «آسان»، «کوچک» و «بزرگ»، «پیچیده» و «ساده»، تنها در برابر موجودات محدود قابل طرح است، اما هنگامى که سخن از قدرت نامحدود به میان آید این مفاهیم به کلى تغییر شکل مى دهند و همگى در یک صف و یک ردیف قرار مى گیرند، بى آن که کمترین تفاوتى در این مقایسه با هم داشته باشند! (دقت کنید). (۲)

پی نوشت :

(۱). «نهج البلاغه»، خطبه ۱۸۵.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۸، ص ۳۰۸.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:52:00 ب.ظ ]  



  قدرت الهی ...

عدم تعلّق قدرت خداوند، به امور محال!

پرسش :آیا قدرت خدا بر امور محال تعلق می گیرد؟
جای گفتگو نیست که خدا بر همه چیز قادر و تواناست و جمله «ان الله علی کل شی قدیر»؛ (خداوند بر همه چیز قادر و تواناست) نقش خاطر هر فرد خداپرست می باشد. با این حال، موضوعاتی به نظر می رسد که خرد باور نمی کند که خداوند بر آفریدن آنها قادر و توانا باشد، در این صورت چگونه ما به قدرت گسترده وی اعتراف کنیم و او را بر خلقت همه چیز قادر و توانا بدانیم؟
اینک چند نمونه:
۱- آیا خدا مى تواند موجودى مانند خود بسازد؟ اگر بتواند در این صورت وجود شریک براى خداوند محال نخواهد بود و اگر نتواند، در این فرض بر همه چیز قادر نخواهد بود.
۲- آیا خداوند مى تواند جهان عظیم هستى را مثلا در تخم مرغى (به طورى که نه جهان کوچک گردد و نه مساحت تخم مرغ بزرگ شود) جاى دهد؟ اگر بگویید نمى تواند، چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانید و اگر بگویید مى تواند، عقل و خرد سالم هرگز باور نمى کند که این جهان هستى با تمام کهکشان ها و سحابى ها در یک موجود بسیار کوچکى جاى گیرند.
۳- آیا خدا مى تواند موجودى را خلق کند که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد؟ هر دو صورت مانند قبلى ها خالى از محذور و اشکال نیست، زیرا هرگاه بگوییم نمى تواند، پس چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانیم و هرگاه بگوییم مى تواند، باز عموم قدرت او را انکار کرده ایم؛ زیرا هرگاه خدا قادر بر آفریدن جسمى باشد که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد، چگونه او بر همه چیز قادر است در صورتى که نمى تواند جسمى را که آفریده، حرکت دهد و یا نابود سازد؟

پاسخ اجمالی :فرضیّه های محالی مثل اینکه خداوند جهان را در تخم مرغ قرار دهد، یا موجودی مثل خودش خلق کند و…، هستى بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتى مى باشد؛ زیرا لازم است جهان در عین بزرگی، کوچک باشد یا مخلوق خداوند که ممکن الوجود است، واجب الوجود باشد، که اموری متناقض و محال است! لذا این امور قابلیت ایجاد را ندارند و ربطی به قادر بودن خداوند ندارد و درخواست کننده این امور درحقیقت جاهل است.

پاسخ :این پرسش ها تازگى ندارند و از دوران هاى پیشین میان مردم مطرح بوده و از پیشوایان بزرگ دینى ما در این زمینه سؤالاتى شده و پاسخ هایى فرموده اند.
جواب اجمالى همه این پرسش ها یک جمله است و آن این که: قدرت هرچه هم نامتناهى و نامحدود باشد، به چیزى تعلّق مى گیرد که عقل و خرد امکان آن را تصدیق کند و باور نماید که یک چنین چیزى «شدنى» است.
امّا چیزهایى که امکان ذاتى ندارد و در نزد خرد از امور ممتنع و محال شمرده مى شوند، هرگز قدرت به آنها تعلّق نمى گیرد.
توضیح این که: هنگامى که ما افکار و اندیشه هاى خود را با خارج مى سنجیم، آنها را دو نوع مى یابیم:
نوع اوّل: اندیشه هایى که عقل براى وجود و هستى آنها مانعى نمى بیند و در پوشیدن لباس هستى جز به یک قدرت، به چیز دیگرى نیاز ندارند مانند جهان آفرینش با آن وسعت و گنجایش، با آن همه انواع زیاد، با آن همه کهکشان ها و سحابى ها و کواکب و اقمارش و… که همگى ذاتاً امر ممکن بوده و در پرتو قدرت نامتناهى خداوند لباس هستى پوشیده اند.
نوع دوّم: موضوعاتى که در سنجش عقل و خرد ایجاد آنها محال و ممتنع بوده و در نظر عقل امکان هستى براى آنها نیست، نه از این جهت که قدرت پدید آورنده ناقص و نارساست بلکه خود آنها ذاتاً امکان پذیرش وجود هستى را ندارند.
به عبارت روشنتر: هنگامى که عقل آنها را در ترازوى داورى مى گذارد و به حساب آنها مى رسد، درک مى کند که براى چنین موضوعاتى (هر چند هم آفریننده، قدرت نامتناهى داشته باشد) امکان هستى نیست و به اصطلاح قصور و نارسایى در خود آنهاست نه در آفریننده.
مثلا هرگاه به یک نفر دوزنده چیره دست پیشنهاد شود که از یک مشت پاره آجر و یا هیزم، براى دخترى که به خانه بخت مى رود پیراهنى بدوزد و یا به یک نقّاش توانا گفته شود که بر روى نسیم لرزان سحرگاهان و یا امواج پر چین و شکن دریا، دورنمایى زیبایى از پرهاى طاووس ترسیم کند، قطعاً هر دو نفر خواهند گفت: یک چنین آلات و ابزارى، براى موضوعى که در نظر گرفته اید لیاقت و شایستگى ندارند و از آجر و هیزم نمى توان پیراهنى دوخت و بر روى نسیم لرزان سحرگاهان، نمى توان نقّاشى نمود.
این که مى گویند: «نمى توان دوخت و یا ترسیم کرد» نه از این نظر است که آنها در رشته خود به حدّى نرسیده اند که از این ابزار پیراهنى بدوزند و یا روى هوا و آب منظره اى ترسیم کنند بلکه محل، براى این کار شایستگى ندارد.
اینها و مانند اینها یک سلسله موضوعاتى است که بشر با فراست و هوشیارى خاصّى درک نموده که مثل «هیزم» و «آهن» ابزار خیاطى نیست و نقّاشى روى هوا و آب امکان ندارد و در محیط زندگى نمونه این مثال ها فراوان است.
مثلا عقل هر انسانى درک مى کند که محال است یک چیز در یک لحظه هم موجود باشد و هم نباشد و یک لامپ در یک آن هم خاموش باشد و هم روشن و یا ظرفى هم پر باشد و هم خالى و همچنین…
امتناع و محال بودن این نوع موضوعات، از بدیهیّات عقل است و کسى - هر چند هم خیالباف باشد - نمى تواند براى این امور امکان وجود فرض کند.
هر فردى - هر چه هم سطح معلومات وى کم باشد - مى داند ۴=۲×۲ است و امکان ندارد روزى نتیجه آن ۳ و یا ۵ بشود.
از این مثال ها روشن گردید امورى که طبعاً محال و ممتنع است از قلمرو قدرت خارج بوده و به کار بردن لفظ «قدرت» در این موارد، غلط و ناصحیح مى باشد و همواره قدرت بر امور ممکن که قابلیّت وجود و هستى را دارند تعلّق مى گیرد.
اکنون برگردیم و موارد پرسش را مورد بررسى قرار دهیم و ببینیم علّت عدم تحقّق آنها چیست؟
با یک بررسى کوتاه معلوم مى گردد، علّت عدم تعلّق قدرت بر آنها این است که همه آنها جزء محالات بوده و امور محال از قلمرو و قدرت و پذیرش آن بیرون است.
مثلا، وجود مثل براى خدا محال است و دانشمندان در بحث صفات خدا، با دلایل استوار یگانگى خدا را ثابت نموده و بودن هرگونه شریک و مانند را براى او محال دانسته اند. در این صورت فرض آفریدن مثل، فرض محال است.
دیگر سؤال از این که خدا مى تواند موجودى مثل خود بسازد، مثل این است که بگوییم خداوند مى تواند به یک امر محال لباس هستى بپوشاند؟
به عبارت دیگر: مفاد این که خداوند موجودى مانند خود بسازد، این است که خداوند موجودى را بسازد و در عین این که «ممکن» است «واجب» نیز باشد، در عین این که «محدود» است «نامحدود و نامتناهى» نیز باشد، در عین این که وجود از خود ندارد وجود از خود داشته باشد و این همان جمع میان دو نقیض است که گفته شد در نظر عقل از محالات بوده و امکان وجود ندارد.
زیرا اگر خداوند موجودى مانند خود بسازد، از آن نظر که مخلوق خداست باید «ممکن و متناهى» باشد و از خود هستى نداشته باشد.
ولى از آن نظر که «مانند خدا و مثل خدا» است باید از هر نظر مثل او باشد، یعنى «واجب الوجود و نامتناهى» و وجود از خود داشته باشد و جمع میان این حالات و صفات مختلف، همان جمع میان دو نقیض است.
همچنین سؤال از این که خداوند مثلا مى تواند جهان را در تخم مرغى جاى دهد، سؤال از ایجاد یک امر محال است زیرا عقل روى یک سلسله محاسبات و مشاهدات روشن دریافته است که باید ظرف از مظروف (چیزى که داخل ظرف است) بزرگتر باشد و محال است یک شىء بزرگ با وصف بزرگى، در ظرفى کوچکتر از خود جاى گیرد.
بنابر این تمنّاى این که جهانى در میان تخم مرغى جاى گیرد، تمنّاى یک امر محال از خداست و از بیانات گذشته روشن گردید که امور محال از قلمرو قدرت مطلقاً خارج مى باشد و همواره قدرت بر امر ممکن تعلّق مى گیرد.(۱)
درباره سؤال سوّم که آیا خداوند مى تواند موجودى را بسازد که نتواند آن را نابود کند، عین همین بیان حکمفرماست و تمنّاى آن از خدا، تمنّاى یک امر محال مى باشد.
زیرا از آن جا که یک چنین موجودى مخلوق و آفریده خداست، باید ممکن باشد و هر امر ممکن ذاتاً فناپذیر است. هرگاه فرض کنیم که این موجود فناپذیر نیست، در این صورت باید فرض کنیم که او واجب الوجود است و نتیجه آن این است که یک شىء در یک آن هم «ممکن» و هم «واجب» باشد و به عبارت دیگر: از آن نظر که آفریده خداست، باید ممکن باشد ولى از این نظر که فناپذیر نیست، ناچار باید واجب باشد و این همان تمنّاى جمع میان دو نقیض است.
همچنین سؤال از این که خداوند موجودى را خلق کند که نتواند آن را حرکت دهد، سؤال از امکان میان دو متناقض است؛ زیرا از این نظر که مخلوق خداست باید «محدود و متناهى» و طبعاً قابل تحریک باشد و از این نظر که نمى تواند آن را حرکت دهد، باید فرض شود که «نامتناهى و نامحدود» باشد و یک چنین تمنّایی، تمنّاى یک شىء متناقض و در عین حال نامفهوم و بى معناست.
خلاصه پاسخ این که: تمام این فرضیّه ها محال و ممتنع است و تمنّاى ایجاد اینها تمنّاى «هستى بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتى» مى باشد و امور ممتنع از قلمرو قدرت بیرون بوده و در سنجش عقل و خرد، قابلیّت ایجاد و شایستگى هستى را ندارد و اگر در محلّ قابلیّت و شایستگى باشد، هرگز در قدرت خداوند هیچ گونه نارسایى نیست و به اصطلاح:
هرچه هست از قامت ناساز بى اندام ماست *** ورنه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست(۲)

پی نوشت :

(۱). و به عبارت دیگر تمنّاى این که جهانى در میان تخم مرغى قرار گیرد، نیز تمنّاى جمع میان دو نقیض است، زیرا از این که «ظرف» تخم مرغ است ناچار مظروف باید کوچکتر از آن باشد ولى از آن جا که «مظروف» جهان با عظمت است، ناچار باید مظروف آن میلیاردها برابر بزرگتر از ظرف خود باشد و فرض این که یک شىء در یک آن، هم کوچک و هم بزرگ باشد، فرض جمع میان دو نقیض است (براى توضیح بیشتر به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه فرمایید).

(۲). گردآوری از کتاب: پاسخ به پرسش های مذهبی، آیات عظام مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، ناشر: مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ دوّم، صفحه ۴۵.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:51:00 ب.ظ ]  



  شکست مسلمانان، با وجود اراده الهى در یاری آنهاه ...

 

پرسش :اگر مشیت و اراده خدا بر یارى مؤمنان است، چرا بسیارى از انبیاء در طول تاریخ به شهادت رسیدند؟

پاسخ اجمالی :پیروزى همواره به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نیست و گاه پیروزی، پیروزى یک مکتب است، همانند امام حسین(ع)، که با شهادت خود، اسلام را از سقوط، رهائى بخشید. از سویی وعده خداوند به پیروزی مؤمنان، یک وعده مشروط است و اختصاص به کسانى دارد که از قلب و جان، خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند.

پاسخ :در پاسخ به این سؤال مى گوئیم: اولاً: پیروزى، معنى وسیعى دارد، و همیشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نیست، گاه، پیروزى، پیروزى مکتب است، و مهمترین پیروزى همین است، فرض کنید، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در یکى از غزوات، شهید شده بود، اما مى بینیم آئینش دنیا را گرفته، آیا ممکن است این شهادت را به شکست تعبیر کنیم؟
مثال روشن تر این که: امام حسین(علیه السلام) و یارانش در «کربلا» واقعاً شربت شهادت نوشیدند، ولى هدف آنها این بود که چهره زشت «بنى امیه» را که مدعى خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، اما در حقیقت جامعه اسلامى را به عصر جاهلیت باز مى گرداندند نشان دهند، و به این هدف بزرگ رسیدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاه کردند و اسلام را از سقوط، رهائى بخشیدند، آیا مى توان گفت آنها در «کربلا» مغلوب شدند؟!
مهم این است که: انبیاء و جنود الهى، یعنى مؤمنان در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجم دشمنان حق، توانستند اهداف خود را در دنیا پیش ببرند و پیروان زیادى پیدا کنند و خط مکتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان، قد علم کنند و حتى در دنیاى امروز افکار اکثریت مردم جهان را به خود متوجه سازند.
نوع دیگر، از پیروزى داریم که پیروزى تدریجى در برابر دشمن در طول قرنها است که گاه نسلى به میدان مى آید و پیروز نمى شود، اما نسلهاى آینده دنبال کار آنها را مى گیرند و به پیروزى مى رسند (مانند پیروزى نهائى لشکر اسلام بر لشکر «صلیبیون» بعد از دویست سال!) این نیز، پیروزى براى مجموع محسوب مى شود.
ثانیاً: فراموش نباید کرد که وعده خداوند، دائر به غلبه مؤمنان، یک وعده مشروط است نه مطلق، و بسیارى از اشتباهات، از عدم توجه به این حقیقت سرچشمه مى گیرد.
زیرا در آیات قرآن، کلمه «عِبادِنا»؛ (بندگان ما) و «جُنْدِنا»؛ (لشکر ما) و یا تعبیرات مشابه دیگرى مانند: «حِزْبُ اللّهِ ـ و ـ الَّذِیْنَ جاهَدُوا فِیْنا ـ و ـ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهَ مَنْ یَنْصُرُهُ»، و مانند اینها، همه دلیل روشنى است براى شرائط پیروزى.
ما مى خواهیم نه مؤمن مجاهدى باشیم، و نه جند مخلصى، و با این حال بر دشمنان حق و عدالت پیروز شویم!
ما مى خواهیم: در مسیر الهى با افکار و برنامه هاى شیطانى پیش برویم، بعد تعجب مى کنیم که چرا مغلوب دشمنان هستیم، مگر ما به وعده هاى خود عمل کرده ایم که از خدا مطالبه وفا به وعده هایش مى کنیم؟!
در جنگ «احد» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وعده پیروزى به مسلمانان داده بود، و در مرحله اول جنگ، نیز پیروز شدند، اما گروهى به فکر جمع آورى غنائم و ایجاد تفرقه و نفاق و رها کردن فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) افتادند، و در حفاظت از دستاورد پیروزى آغاز جنگ، و درّه «احد» کوتاهى کردند، و همین امر سبب شکست نهائى آنها در آن جنگ شد.
گویا گروهى که خود را طلبکار مى دانستند خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمدند و با لحن خاصى عرض کردند پس وعده پیروزى چه شد؟
قرآن جواب بسیار جالبى به آنها گفت که شاهد گفتار ما است، فرمود: «وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»؛ (خداوند وعده خود را به شما [درباره پیروزى بر دشمن در احد] محقق ساخت، در آن هنگام که [در آغاز جنگ] دشمنان را به فرمان او مى کشتید، و این پیروزى همچنان ادامه داشت تا این که سست شدید، و در کار خود به نزاع پرداختید، و بعد از آن که [به مطلوب خود رسیدید] و آنچه را دوست مى داشتید خداوند به شما نشان داد، نافرمانى کردید، بعضى از شما خواهان دنیا بودند، و بعضى خواهان آخرت [با این حال باز شما را از شکست کامل نجات داد] و آنها را از شما منصرف ساخت، تا شما را بیازماید، و شما را مشمول عفو خود قرار داد ، و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد). (۱)
تعبیراتى مانند «فَشِلْتُمْ»؛ (سست شدید).
«تَنازَعْتُمْ»؛ (به اختلاف پرداختید).
«عَصَیْتُمْ»؛ (نافرمانى کردید).
به خوبى نشان مى دهد که آنها شرائط نصرت الهى و پیروزى بر دشمن را رها کردند، در نتیجه به مقصود خود نرسیدند.
آرى، خداوند هرگز قول نداده است که هر کس، نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دم از جند اللّه، و حزب اللّه زد، در تمام صحنه ها بر دشمن پیروزش نماید، این وعده الهى مخصوص کسانى است که از قلب و جان، خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نکنند. (۲)

پی نوشت :

(۱). سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج ۱۹، ص ۲۰۷.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

[سه شنبه 1398-02-24] [ 10:51:00 ق.ظ ]  



  چگونگی اراده خداوند ...

پرسش :تعلق اراده الهى به موجودات چگونه است؟

پاسخ اجمالی :اراده خدا همان ایجاد افعال است نه چیز دیگر. از این رو خداوند می فرماید: «هنگامى که ما چیزى را اراده کنیم فقط به آن مى گوئیم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود مى شود». هم چنین امام رضا(ع) می فرمایند: «اراده خدا همان ایجاد کردن او است و نه غیر آن، زیرا که در خداوند نه اندیشه اى وجود دارد و نه تصمیمى». بنابراین، اراده خدا همان ایجاد افعال است لا غیر، خداوند مى گوید: موجود باش، آن هم موجود مى شود، بى آن که نیازی به سخن گفتن، تصمیم گیری و تفکر داشته باشد، و این اراده خدا همچون ذاتش غیر قابل توصیف است.

پاسخ :پاسخ این سوال در آیه ۴۰ سوره «نحل» آمده است. خداوند مى فرماید: (هنگامى که ما چیزى را اراده کنیم فقط به آن مى گوئیم موجود باش! آن نیز بلافاصله موجود مى شود)؛ «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْء إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».
شاید نیاز به توضیح نداشته باشد که تعبیر به «کُنْ»؛ (موجود باش) نیز به اصطلاح از ضیق بیان و عدم گنجایش الفاظ است، و الا حتى نیاز به جمله «کُنْ» نیست، اراده خدا همان، و تحقق یافتن همان!.
اگر بخواهیم مثال کوچک و ناقصى براى این مسأله در زندگى خود بزنیم مى توانیم آن را تشبیه به ایجاد تصورات در مغز، به مجرد اراده کنیم، آیا هنگامى که ما تصمیم مى گیریم، تصورى از یک کوه عظیم یا یک اقیانوس پهناور، یا یک باغ وسیع با اشجار فراوان، و مانند اینها در مغز خود داشته باشیم هیچگونه مشکلى براى ما وجود دارد؟ و اصلاً نیاز به جمله و کلمه اى داریم؟ بلکه به محض اراده، تصویر این موجودات ذهنى در افق ذهن ما نمایان مى گردد.
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: که یکى از یاران پرسید درباره اراده خدا و اراده خلق توضیحى بفرمائید، امام(علیه السلام) فرمود: «اراده از خلق همان تصمیم باطنى و سپس افعالى است که بعد از آن آشکار مى شود، ولى اراده خدا همان ایجاد کردن او است و نه غیر آن، زیرا که در خداوند نه اندیشه اى وجود دارد و نه تصمیم و نه تفکرى، این صفات (که همگى زائد بر ذات است) درباره خدا مفهوم ندارد، اینها صفات مخلوقات است.
بنابراین، اراده خدا همان ایجاد افعال است لا غیر، خداوند مى گوید: موجود باش، آن هم موجود مى شود، بى آن که حتى نیاز به لفظ و سخن گفتن به زبان و تصمیم گرفتن و تفکر داشته باشد، و این اراده خدا همچون ذاتش غیر قابل توصیف است». (۱)، (۲)

پی نوشت :

(۱). «اصول کافى»، جلد ۱، صفحه ۱۰۹، باب الاراده، حدیث ۳.

(۲). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ بیست و هفتم، ج ۱۱، ص ۲۵۹.

نرم افزار شبهات کلامی

https://makarem.ir

موضوعات: بصیرت  لینک ثابت

 [ 10:36:00 ق.ظ ]